به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق، «رضا حسنپور» به سال ۱۳۳۹ شمسی در تهران متولد شد. هفت ساله بود که خانواده اش از تهران به قزوین مهاجرت کردند. وی به دلیل مشکلات اقتصادی مجبور شد تحصیلات خود را رها کرده و وارد بازار کار شود. پس از پیروزی انقلاب اسلامی، به همکاری با «کمیته انقلاب اسلامی» و در اواخر سال ۱۳۵۸ به عضویت رسمی «سپاه پاسداران انقلاب اسلامی» شهر قزوین درآمد. در عملیات «فتحالمبین» به عنوان فرمانده گردان در عملیات شرکت کرد و در این عملیات، مجروح شد و با همان حالت، به اسارت نیروهای عراقی در آمد. اما پس از کامل شدن حلقه محاصره دشمن، نیروهای عراقی به اسارت رزمندگان در میآیند و رضا هم آزاد میشود. «رضا» به عنوان کادر فرماندهی گردان، در عملیات «بیت المقدس» و «رمضان» نیز شرکت کرد.
به سال ۱۳۶۱ به عنوان فرمانده «تیپ مستقل الهادی» منصوب و با همین مسئولیت در عملیات «والفجر مقدماتی» حاضر و طی آن عملیات، مجروح شد. پس از این بود که فرماندهی وقت «لشکر 17 علی بن ابیطالب(صلوات الله علیه)» سردار «مهدی زین الدین»، او را به عنوان جانشین فرماندهی لشکر بر گزید. حسنپور، در این جایگاه، عملیات ها را تا اسفند 1362 پشت سر گذاشت تا به« عملیات خیبر» رسید. «رضا» طی نخستین روزهای این عملیات بزرگ، مجروح شد اما پس از یک هفته بستری شدن در بیمارستان، مجددا خود را به ادامه عملیات رساند و روز ۱۴ اسفند ماه ۱۳۶۲ در «جزیره مجنون» بر اثر اصابت گلوله به سرش، بال در بال ملائک گشود.
روحمان با یادش شاد
هدیه به روح بلندپروازش صلوات
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
در وصیت نامه به جا مانده از شهید «رضا حسن پور» آمده است:
سلام؛ سلامی گرم از میان دود و آتش؛ سلامی گرم از میان غُرش توپ و تانک؛ سلامی گرم از میان ترکش خمپاره ها؛ سلامی گرم و پُرمحبت؛ سلامی گرم از میان قلب های پاک، صاف و ساده و جان های برکف نهاده ی جوانان رزمنده؛ سلام بر مردم همیشه در صحنه؛ سلام بر مردم همیشه بیدار و هشیار و خنثی کننده ی نیرنگ منافقان و کفار و مشرکین؛ سلام بر مردمی که همیشه به یاد خدا و همیشه به یاد رزمندگان جبهه های جنگ حق علیه باطل هستند. من به نوبه ی خود نمی دانم که چگونه از شما تشکر کنم. نمی دانم چگونه این بخشش و ایثار شما را جبران کنم و نمی دانم چگونه پس از برگشت از جبهه در میان شما سر بلند کنم؛ چرا که تا به حال آن طوری که سربازان امام حسین(ع) برای اسلام کار کردند، من کار نکردم و هیچ کاری نیز از دستم بر نمی آید، جز این که دعا کنم.
خدایا! مرا نزد امام مهدی (عج) و نایب بر حقش امام خمینی و این مردم فداکار و با ایثار، روسیاه مگردان.
ای خدا! دیگر بیش از این خجالتم مده که گوش هایم توانایی شنیدن این را ندارد که بشنود یک پیرزن هشت عدد تخم مرغ خانهاش را -که همه چیز خانه اش است- برای رزمندگان به جبهه فرستاده است.
ای مردم همیشه در صحنه! ای دوستان و آشنایان و ای خانواده ام! همه این را می دانید و بدانید که من خودم، اختیاراً به خدمت سپاه در آمدم و باز خودم، داوطلبانه به جبهه رفتم و این مطالب را برای تکبّر و غرور و منیّت نمی گویم که شنیده بودم عده ای از افراد مال پرست شایعه پراکنی می کنند که این جوان ها را به زور به جنگ می بَرَند! در جواب این افراد باید بگویم: وقتی که من در اینجا از گناهانم کم می شود و به لقاءالله می رسم، پس چرا به زور بیایم؟ اگر سعادت داشته باشم، چه جایی از این جا بهتر؟! این را همه بدانید که من به جنگ نیامده ام به خاطر غرور و تکبر و نه به خاطر ترس از آتش دوزخ و نه به خاطر خوب و راحت بودن در بهشت و نه به خاطر شهید شدن، که این نوع طرز فکر، شرک است. من به خاطر رضای خدا به جنگ آمده ام؛ همین و بس! در ضمن، پدر یا برادرم مسؤول گرفتن حلالیت از طرف دوستان و آشنایان می باشند. هر کسی هم که از بنده طلبی دارد، میتواند به خانوادهی این جانب مراجعه کند و طلب خود را دریافت کند. این ها را می گویم به علت این که وقت تنگ است؛ چون امشب، شب عملیات می باشد.
به امید پیروزی رزمندگان اسلام بر کفر
رضا حسن پور